در قسمتی از کتاب «آخرین وداع» که روایتی از خاطرات آخرین وداع ۷۲ مادر شهید با فرزندانشان است، میخوانید: «ولی پسرم این بار خیلی زود برگشت؛ به او گفتم، ولی چرا زود آمدی به خنده گفت، چه شده نمیخواهید، همین حالا برگردم؛ چند روز مانده بود که آمد و گفت مادر من میخواهم به جبهه بروم ...»
کد خبر: ۵۷۲۵۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
در قسمتی از کتاب «آخرین وداع» که روایتی از خاطرات آخرین وداع ۷۲ مادر شهید با فرزندانشان است، میخوانید: «مرخصی آخرش که تمام شد توی حیاط جمع شده بودیم تا با او وداع کنیم. خواهرش برای او یک لیوان آب آورد، اما قبل از اینکه عمران آب را بگیرد. لیوان شکست و آب ریخت. با ریختن آب دل ما هم ریخت».
کد خبر: ۵۵۳۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹
«گفتم پس چرا نمیروی. گفت این بار من شهید میشوم. این را که گفت کم مانده بود که بیهوش شوم ...» ادامه این خاطره از شهید «علیاصغر اصغری» از زبان مادر این شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۰۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۱
«پسرم این بار خیلی زود برگشت؛ به او گفتم، ولی چرا زود آمدی به خنده گفت، چه شده نمیخواهید همین حالا برگردم؛ چند روز مانده بود که آمد و گفت مادر من میخواهم به جبهه بروم ...» ادامه این خاطره از شهید «ولی امینی» از زبان مادر این شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۰۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۱۹
در قسمتی از کتاب «آخرین وداع» که روایتی از خاطرات آخرین وداع ۷۲ مادر شهید با فرزندانشان است، میخوانید: «بختیار فرزند کوچکترم بود و ابراهیم پسر بزرگتر. وقتی بختیار تصمیم گرفت جبهه برود، ابراهیم هم اقدامی مشابه انجام داده بود، اما پدر اجازه نمیداد که هر دو با هم به جبههها بروندکه در نهایت قرعهکشی شد ...»
کد خبر: ۵۴۰۰۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
«مرخصی آخرش که تمام شد توی حیاط جمع شده بودیم تا با او وداع کنیم. خواهرش برای او یک لیوان آب آورد، اما قبل از اینکه عمران آب را بگیرد. لیوان شکست و آب ریخت. با ریختن آب دل ما هم ریخت ...» ادامه این خاطره از شهید «عمران شاهسوند» از زبان مادر این شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۹۹۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۲
در قسمتی از کتاب "آخرین وداع" که روایتی از خاطرات آخرین وداع ۷۲ مادر شهید با فرزندانشان است، میخوانید: «شلوارش را پوشید. قد شلوار کمی بلند بود، خواستم کوتاه کنم، گفت: "کوتاه نکن ممکن است که من بروم و دیگر برنگردم. " که همینطور هم شد ...»
کد خبر: ۵۲۲۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۱۰
کتاب «آخرین وداع»، حدیث بیقراری 72 مادر شهید است، مادرانی که همراه با اشک و آه از آخرین بدرقه فرزندان دلبندشان گفتند و در دو هزار نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۹۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۶
معرفی کتاب "آخرین وداع"
کتاب "آخرین وداع"، خاطرات 72 تن از مادران شهدای استان قزوین به قلم حسن شکیب زاده در 136 صفحه و در اول 1392، دوم 1392 چاپ خود را تجربه می کند.
کد خبر: ۴۵۶۸۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۰